جاده ‏هاي بياباني،
حرمتِ پاهاي زخمي را نگاه نداشته‏ اند.

تازيانه‏ها پيکرِ سه‏ ساله را خوب مي‏شناسند
و خورشيدي که آتش مي‏گريد
و عطش را در حنجره ‏ها سنگين‏ تر مي‏کند.



و اينک، شبِ شام، سنگين بر شهر لميده است؛
چنان که سقفِ ويرانه را توانِ تحمّل نيست.

لهيبِ ماتمي که از خرابه مي‏ترواند،
قصرِ ابليسِ عليه‏السلام را به آتش کشيده است.

بادها زوزه مي‏کشند و ابرها، سياه اشک مي‏ريزند.
امّا ميان اين همه غوغا، ضجّه‏اي کودکانه،
ستون‏هاي متزل شام را به لرزه نشانده است.

کسي پيش‏تر اگر رفت، خواهد شنيد و خواهد ديد،
دخترکي سياه‏پوش که هر لحظه،
نامِ پدر بردنش، عطوفت را در دلِ
حتّي سنگ‏ها، به آتشفشاني بدل مي‏کند.



پيش‏تر بايد رفت؛ بايد ديد.
اينک اين فرزندِ سه ساله حسين عليه‏السلام است
که چنين خسته و عطشناک، زانو به آغوش کشيده است.

بايد شنيد اين دخترِ تازه زادِ حسين عليه‏السلام است
که هنوز کامي به شيريني از دنيا نگرفته،
به ماتمي سوزاننده، جراحتِ فراغِ پدر را
در حنجره مزمزه مي‏کند.


ويژه نامه شام غريبان در سايت آيه هاي انتظار



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Bil رزین کاتیونی طراحي بسته بندي | طراحي و چاپ ليبل و بسته بندي محصولات مختلف فیزیوتراپی - ارتوپدی مشاوره و برنامه ریزی سراسری، ارشد و دکتری وب سایت طرفداران امین حبیبی هبوط قیمت و مشخصات خودرو های ایرانی ترک اصولی خود ارضایی Johnathan